از دل می نویسم

امشب حال دیگری دارم

شوق و اندوه

شنیدن صدای گرم تو / ملال دوریت

دلم هوای گرمای نفسهای تو رو داره / چشام منتظرن برای دیدن تو

یادم می یاد اون غروب شاد و اون شب پر شور و اون صبح غمگین

صبحی که رویای با تو بودن رو ازم گرفت

یادم میاد از اون گربه دم بریده

یادم میاد از اون چایی نخورده

یادم میاد از اون نون بستنی نخورده

از اون (رانی) که سینما رو بهم ریخت

نمی دونی دلم چه حالی داره / وقتی صدای تو رو نداره

نمی دونی سخت برام دوری تو / می خوام بیام دیدن تو / اما ...

می خواستم مثل همیشه با زبانم بنویسم / ولی این بار از سادگی دل می نویسم

می دونم قشنگ نیست حرفام ولی امید دارم:

آن چه از دل برآید به دل نشیند.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:21

...

افسانه خوان گمنام پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:11

تا ابد در قلب منی جه باشی چه نباشی من ذره ذره مهربونیاتو با دنیا عوض نمیکنم برات آرزوی خوشبختی دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد