میدانم آن چه که سهم من از این دنیاست نسیب دیگری خواهد شد
ای کاش می شد فقط برای یک بار
فقط برای یک بار
فقط برای یک بار
تو را می دیدم
ای کاش می شد فقط برای یک بار
فقط برای یک بار
فقط برای یک بار
تو را در آغوش بگیرم
آری عشقی دارم که حتی یک بار
یک بار
یک بار
روی زیبایش را ندیدم
ولی هر لحظه با من بوده
هر لحظه دمی میگیرم تا با صدای رسا تری نام او را بخوانم ولی باز دمم مجالم نمی دهد
خدای من
ای اله عشق
خواهشی دارم با تمام وجود
با تمام وجود از تو می خواهم این نفس تکراری را از من نگیر
بگیر ولی نه تا زمانی که فقط برای یک بار
فقط برای یک بار
فقط برای یک بار
روی زیبایش را نبوسیده ام
نازنین نمیدانی در سنگینی این سکوت چه می کنم
دقیقه ها بی تو بر سال ها بر من می روند
نمی دانی لبریز خواستن تو هستم
می ترسم که دمی کشم ولی باز دممش نباشد و همچنان تو را دور باشم
می ترسم که روح من بی صدای بی صدا در خود بمیرد و در آغوش نگرفته باشمت.
می ترسم که روزی تو را بخوانم و تو بر لبان دیگری باشی
می ترسم تو را در آغوش گیرم و من در تو بشکنم
چه ماندنی و چه رفتنی باز هم دوستت دارم
نگزار همچون چشمی که بی باران باشد باشم
نگزار همچون بارانی که بی ابر باشد باشم
نگزار همچون ابری که بی آسمان باشد باشم
نگزار همچون آسمانی که بی خورشید باشد باشم
نگزار همچون خورشیدی که خاموش باشد باشم
نگزار همچون رودی که بی بستر باشد باشم
من اشکی هستم که از ابر های آسمان بی خورشید جاری شده
آری من رودی هستم سرگردان
بیا و تو بستر من باش
تا با آب خود ویران نکنم
سیرآبت کنم
آری من ابر بی آسمانم
بیا و تو آسمان من باش
من بی تو معنایی ندارم
همه آن چه گفتم فقط بهر آن بود که بدانی چه غوغایی در من است
صدای من برای بودن و دیدن و بوییدن و بوسیدن و در آغوش کشیدن توست
ولی سکوت من برای دوست داشتن توست
تمام سخنم همین است که:
دوستت دارم
بنویس که تشنه خوندنم / بگو که منتظر شنیدنم
بخوان ترانه جدایی / بخوان تا بسوزد دلم نمی دانم کجایی
بگو که قلبم تو شکسته ای / بگو که راهم تو بسته ای
بگو از دل خسته ام / بگو که شیشه دلت شکسته ام
بگو از رود جاری / بگو که بر من کی بازآیی
بگو از ماه / بگو از عاقبت این راه
بگو از فاصله ها / بگو که میسوزه دل فرشته ها
بگو از عشق تا آرام گیرم/ بگو تا در خیالم به آغوشت آرام بمیرم
تو قهرمان قصه ام / تو ناجی قلب منی
تو منجی مرگ صدام / ترانه نوشتمی
***
***
تو تکیه گاه ابدی / برای شونه منی
نیستی قفس بری من / تو بال پرواز منی
کسی میان قلب من
می کند نگاه به ما
منتظر وصال ما
دیدن سرانجام این دو تا جدا
دیدن تو برای من
شده افسانه دل ما
دل ما نه دل من
دل من نه عشق تو
افسانه ای خواهم نوشت
که بر فرجام عاشقی بگویم سرنوشت
قفسی خواهم ساخت
جان خود در آن قفس خواهم باخت
دری بر روی دلم می سازم
همه کس از در دل می رانم
به سوک عشق خود خواهم نشست
نمی دانی دلم بد جوری شکست